GML (Graph Machine Learning)

GML (Graph Machine Learning)

یادگیری ماشین گراف
GML (Graph Machine Learning)

GML (Graph Machine Learning)

یادگیری ماشین گراف

Signals and Connectomics

سیگنالها و اتصالات

 

سیگنالهای عصبی ذهن

برخلاف اعلان طبیعت که «نرون واحد بنیادی سیستم عصبی است»، در اینجا این نظریه مطرح می‌شود که سیگنال‌های الکتریکی و شیمیایی واحد[های] اساسی سیستم عصبی هستند.

جستجو برای اینکه چگونه مغز اطلاعات را سازماندهی می‌کند، برای نورون‌ها با توقف هسته، رد می‌شود. آناتومی [و فیزیولوژی فردی] نورون‌ها کاملاً ثابت شده است. هیچ چیزی وجود ندارد که بگوید بخشی از نورون می‌تواند نوعی بو یا بوهای مختلف را ساختار دهد - یا بویی از یک منظره.

نورون‌ها همچنین قادر به انواع تغییرات [یا پویایی] نیستند که برای تفسیرها و بازنمایی‌های پیچیده‌ای که برای زندگی ضروری است، لازم است.

حتی زمانی که ژن‌ها برای چندین عملکرد عصبی بیان می‌شوند، نورون‌ها به دلیل داشتن ژن‌ها - مانند سلول‌های دیگر - به سادگی در بین سلول‌ها خاص نیستند. هر زمان که ژن‌ها بیان می‌شوند، سیگنال‌های الکتریکی و شیمیایی همچنان در حال کار هستند - چرخ‌های خود را در سراسر عملکردها حفظ می‌کنند، حتی اگر ژن‌ها در بسیاری از آنها موتور باشند.

ژنها فعال می‌شوند، سیگنالها تعیین می‌کنند. هیچ تعامل مستقیمی از محیط با ژن‌ها وجود ندارد. هر زمان که محیط بر فرد تأثیر می‌گذارد، دروازه‌ها سیگنال هستند. همچنین ژن‌ها ذهن انسان نیستند. انتقال بیشتر ذهن به فرزندان وجود ندارد، اما ذهن اغلب با ورود به عنوان سیگنال پرورش می‌یابد. مثلاً نام یا نام خانوادگی در ژن نیست، در ذهن است.

گزینههای بعدی برای نورون‌ها سیناپسها هستند. با این حال، در هزاران سیناپسی که یک نورون دارد، شکل آنها چگونه است؟ می‌توان فرض کرد که سیناپسها بین نورون‌ها در صورت در دسترس بودن ساخته می‌شوند. این بدان معنی است که یک نورون در [نزدیکترین، زودترین، ترکیبی، یا مطابقت] به نورون دیگری متصل می‌شود، که نشان می‌دهد سیناپسها بر اساس شکل نیستند، بلکه بر اساس امکان ساخته شده‌اند. سیناپسها در برخی موارد می‌توانند خطوط تقریباً مستقیم باشند. آنها می‌توانند خمیدگی، منحنی، یا اطراف برخی از سیناپسهای دیگر باشند، اما سیناپسها طوری سازماندهی نشده‌اند که متفاوت باشند، زیرا برخی از سیناپسها برای بویایی هستند در حالی که برخی دیگر برای لمس، یا برخی برای برخی از جنبه‌های بینایی و برخی دیگر برای زبان هستند. سیناپس‌ها می‌روند و ملاقات می‌کنند - اصطلاحاً - به‌عنوان کاری که باید انجام دهند، نه برای ملاقات با روش‌های خاص [غیر از عدم پیوستن] زیرا باید یک عملکرد را متفاوت از سایرین انجام دهند.


 
این‌ها سیناپس‌ها را به‌عنوان گزینه‌ای در نورون‌ها برای نحوه سازماندهی اطلاعات یا ایجاد عملکردها رد می‌کنند. پایینترین واحد ممکن اما مهم‌ترین واحدهای همه عملکردهای مبتنی بر سیستم عصبی سیگنالهای الکتریکی و شیمیایی نورون‌ها هستند. هیچ عملکردی وجود ندارد که سیستم عصبی مرکزی و محیطی برای آن باشد توضیح داده شده است که شامل سیگنالهای الکتریکی و شیمیایی نیست. این سیگنال‌ها هستند که همچنین تصمیم می‌گیرند که آیا نورون‌ها فعال یا مهار شوند، و در اکثر مواقع به آنها قدرت وتو می‌دهد.

 

ارتباطات عصبی

 این امر این امکان را برای این نظریه فراهم می‌کند که ذهن انسان مجموعه‌ای از همه سیگنالهای الکتریکی و شیمیایی با برهمکنش‌ها و ویژگی‌های آنها، در مجموعه‌ها، در خوشه‌های نورون‌ها در سراسر سیستم عصبی مرکزی و محیطی است. این نشان می‌دهد که ذهن سیگنال است، در حالی که بدن هر چیز دیگری است، از جمله نورون‌ها - که تمایز واضحی بین ذهن و بدن را فرض می‌کند.

سیگنال‌ها به سادگی نحوه ارتباط نورون‌ها نیستند، بلکه پایه‌ای هستند که برای آن عملکردها را ساختار می‌دهند. ارتباط بین نورون‌ها به این معنی است که نورون‌ها اطلاعاتی را تولید می‌کنند و آنچه را که تولید کرده‌اند به اطراف منتقل می‌کنند، یا اینکه آنها اطلاعاتی دارند و در حال انتقال آن هستند. نورون‌ها ممکن است فقط از این طریق ارتباط برقرار کنند، بگویند چیزی در آناتومی [یا فیزیولوژی] آنها وجود دارد که دیگران باید بدانند، به‌ویژه در مورد رزق[1]. اما با سازماندهی اطلاعات، برای روابط با دنیای بیرونی، برای ارگانیسم انسان، نورون‌ها واسطه یا مجرای سیگنالهای الکتریکی و شیمیایی هستند تا نوسان داشته باشند.

نورونها در مجموعه‌ها قرار می‌گیرند، هم تراز می‌شوند، خوشه می‌شوند، آماده می‌شوند و تابع سیگنالها هستند. نورون‌ها بو یا صدا را منتقل نمی‌کنند. سیگنالها آن‌ها را پیکربندی می‌کنند و آنها را منتقل می‌کنند، در حالی که نورون‌ها بزرگراه هستند.

ضرورت بقای اتصال یک نورون با نورون دیگر چیست؟ یک نورون چه فایدهای دارد؟ چه چیزی می‌تواند با نورون دیگری در مورد خودش ارتباط برقرار کند یا سیگنال بدهد؟ آیا این برای اکسیژن یا مواد مغذی [که نورون‌ها از نورون‌های دیگر دریافت نمی‌کنند] است؟ آیا این وضعیت در سوما[2] خواهد بود؟

چرا آکسون‌ها برای جستجوی اتصالات منشعب می‌شوند؟ چه چیزی آکسون‌ها را به حرکت در می‌آورد؟ هر چیزی که آکسون‌ها را به حرکت در می‌آورد، چرا آنها توانایی انجام این کار را دارند؟ آنها چه قابلیت دیگری به غیر از پیشرانی دارند که در هنگام اتصال به کار می‌رود؟ چرا آنها برای اتصال به دندریت دیگران به آکسون نیاز دارند؟ آیا این طوری است که می‌توانند در یک مجموعه یا حلقه باشند؟ اگر سلول‌های دیگر می‌توانند بدون «اتصال» مانند سلول‌های عصبی زنده بمانند، آیا این ارتباط برای عملکرد سلول‌های عصبی است یا عملکردی فراتر از نورون است؟

 

سیگنالهای الکتریکی و شیمیایی چگونه اطلاعات را ساختار می‌دهند؟

این نظریه وجود دارد که دلیل اینکه نورون‌ها اغلب به صورت خوشه‌ای در سیستم عصبی مرکزی [هسته‌ها[3]] و در سیستم عصبی محیطی [گانگلیون[4]] قرار دارند این است که سیگنالهای الکتریکی و شیمیایی باید اطلاعات را در مجموعه‌ها یا حلقه‌ها سازماندهی کنند. این بدان معنی است که در هر خوشه، ممکن است مجموعه‌ای از سیگنال‌ها وجود داشته باشد که اطلاعات را مشخص می‌کند یا ممکن است مجموعه‌های متعددی وجود داشته باشد، اما همه آنها در نحوه سازماندهی اطلاعات خاص هستند. در یک مجموعه، یک ترکیب یا پیکربندی یا شکل‌گیری وجود دارد که سیگنال‌های الکتریکی و شیمیایی برای تعریف یک بو یا بو یا تمایز یک بو از یک مزه باید برای آن وجود داشته باشد.

همچنین، در هر مجموعه، راه‌هایی وجود دارد که پیکربندی برای توابع درجه‌بندی یا واجد شرایط می‌شود.

 

تعاملات

در مجموعه‌ها، سیگنالهای الکتریکی و شیمیایی باید تعامل داشته باشند. این بدان معنی است که سیگنالهای الکتریکی باید به سیگنالهای شیمیایی برخورد کنند تا عملکردها را تعریف کنند. به سادگی، توابع در مجموعه‌ها باید شامل سیگنالهای الکتریکی باشد که به سیگنال‌های شیمیایی برخورد می‌کند.

این نظریه از دیدگاه کلی که پتانسیل‌های عمل باعث تحریک انتقال‌دهنده‌های عصبی در اطراف سیناپس‌ها می‌شود، جدا می‌شود. بیان می‌کند که سیگنال‌های الکتریکی برای تنظیم پیکربندی که سیگنال‌های شیمیایی برای عملکردها دارند، برخورد می‌کنند. این بدان معناست که سیگنال‌های شیمیایی گاهی اوقات «تقریباً آماده» هستند، اما زمانی که به آن‌ها برخورد می‌شود، تمام می‌شود که آنها باید مشخص کنند که یک تابع چیست، قابل دسترسی است.

پیکربندی سیگنالهای شیمیایی شامل کل سیگنالهای شیمیایی موجود در یک مجموعه در یک بازه زمانی تعاملی است. این ممکن است شامل شکاف سیناپسی در یک بازه زمانی باشد، به طوری که آنهایی که از گیرندهها خارج می‌شوند، یا توسط نورون پیش سیناپسی جذب می‌شوند، یا آنهایی که توسط آنزیمها تجزیه می‌شوند، باید در مقیاس مناسب - در یک بازه زمانی - برای پیکربندی موجود است. این بدان معناست که نحوه "بهانه‌گیری یا پاک کردن" آنها ممکن است تمرکز اصلی نباشد، اما آنها در یک فرم خاص در یک بازه زمانی، به خصوص در "عصر ضربه[5]" سیگنالهای الکتریکی در دسترس بودند.

هنگامی که سیگنال‌های الکتریکی به سیگنال‌های شیمیایی برخورد[6] می‌کنند، با چیزی که حمل می‌کنند فشار[7] می‌آورند، سپس سیگنال‌های شیمیایی را تحت فشار قرار می‌دهند. سیگنال‌های الکتریکی [در مجموعه‌ها] اغلب خلاصه‌ای از اطلاعات مجموعه‌ای از سیگنال‌های شیمیایی را دارند. بنابراین، در بدو ورود، آن را تحویل می‌دهند، که سپس به آنها اجازه می‌دهد از آن مجموعه نیز بردارند و بروند.

این تحویل سیگنال‌های الکتریکی رد این موضوع را ممکن می‌سازد که پتانسیل‌های عمل به سادگی تحریک می‌شوند، زیرا محموله‌ای - اصطلاحاً برای تحویل دارند.

به عنوان مثال، در نورون‌های حرکتی، جایی که پایانه‌های آکسون روی فیبرهای عضلانی قرار دارند، پیکربندی‌های شیمیایی ارائه می‌شوند که سیگنال‌های الکتریکی سپس خلاصه‌ای از آن‌ها را به مجموعه‌های دیگر منتقل می‌کنند. این می‌گوید که سیگنالهای الکتریکی تقریباً همیشه با "چیزی" یا "برخی پیکربندی" می‌رسند. این شبیه به لامپ بویایی است، جایی که سیگنال‌های شیمیایی «ادغام می‌شوند[8]» یا پیکربندی را [در ترکیبی برای نواحی درجه بالاتر مغز] برای بو تنظیم می‌کنند، سپس سیگنال‌های الکتریکی آنها را دور می‌کنند. به سادگی، سیگنال های الکتریکی دارای پیکربندی هستند. آنها در بدو ورود - و تعامل - در مجموعه‌ای از سیگنالهای شیمیایی تحویل می‌دهند و از آنجا، به جای دیگری می‌گیرند.

این نشان می‌دهد که سیگنال‌های شیمیایی [در مجموعه‌ها] ایستگاه‌هایی هستند که پیکربندی‌های اطلاعات برای آن‌ها ارائه می‌شود، در حالی که سیگنال‌های الکتریکی [در مجموعه‌ها] رله‌ها یا توزیع‌ها را انجام می‌دهند.

در برخی موارد آغازگر، سیگنالهای شیمیایی اطلاعات را به تنهایی پیکربندی می‌کنند، اما به طور کلی، با ورود اطلاعات به نواحی مرتبه بالاتر مغز، دسترسی و تکمیل آن پیکربندی‌ها در تعامل با سیگنالهای الکتریکی انجام می‌شود. که متعاقباً، سیگنال‌های الکتریکی می‌توانند آن مجموعه را خلاصه کنند، سپس دوباره رله یا توزیع کنند.

تفسیر [یا دسترسی به پیکربندی موجود] با یادگیری [ساخت یک پیکربندی جدید] متفاوت است. برای یادگیری، ضربات باید شدید باشد، یک کتیبه پیکربندی یا مسیر فرورفتگی را تعیین کند، به طوری که برای تفسیر بعدی، مناسب - برای دسترسی به آن پیکربندی - دلیلی که یادگیری مدتی طول می‌کشد، جستجو شود. از نظر مفهومی، به دلیل لزوم داشتن این دهانه پیکربندی، و همچنین نیاز به برخی از گریدرها - مانند دنباله‌های[9] [جدید] و شدت[10] [تیز[11]] است.

 

تنظیمات

 از آنجایی که می‌توان تنها برای یک مجموعه سیگنال شیمیایی میلیون‌ها سیناپس وجود داشت، این نظریه وجود دارد که ویژگی را می‌توان تقریباً به عنوان مثال A1B2C3D4C5 برچسب‌گذاری کرد، جایی که هر حرف می‌تواند یک سیگنال شیمیایی باشد و هر عدد می‌تواند برخی از درجه‌دهنده‌های ماده سیگنالهای شیمیایی  یا برای کل مجموعه مربوطه باشد.

این بدان معناست که از یک انتهای سیناپس، ممکن است همه سیگنال‌های شیمیایی با یک صدا ارائه نشوند، بنابراین در حالی که برخی ممکن است زیاد باشند، برخی دیگر ممکن است متوسط ​​یا پایین باشند. همچنین ممکن است تغییراتی از پهلو به پهلو یا تمایزهایی در شروع یا پایان آنها وجود داشته باشد. در مجموعه‌ها، این نظریه وجود دارد که سیگنال‌های الکتریکی خلاصه‌ای از بخش‌هایی از سیگنال‌های شیمیایی را انتخاب می‌کنند و سپس از آنجا بلند[12] می‌شوند.

پیکربندی‌ها برای بوها مشخص شده‌اند، به روش‌هایی که با لمس یا دید متفاوت است. بسیاری از جنبه‌های توابع شباهت‌هایی در معماری پیکربندی دارند، به طوری که تنها چند معیار ممکن است تفاوت‌ها را نشان دهد.

هر تجربه‌ای به عنوان ضربه زدن سیگنالهای الکتریکی به سیگنالهای شیمیایی تعریف می‌شود. درجه‌ای که آنها به آن تبدیل می‌شوند ممکن است توسط ویژگی‌ها تعریف شود، اما همه تجربیات بر اساس برهمکنش سیگنالهای الکتریکی و شیمیایی، در مجموعه‌ها، به صورت مفهومی است.

 

فراتر از بازنمایی‌های عصبی

در جنبه‌های علوم اعصاب، اغلب فرض می‌شود که بازنمایی‌های عصبی برای تفسیرها یا فرآیندهای بیرونی وجود دارد، یا حالت‌های مبتنی بر عصبی عملکردها را نشان می‌دهند. بعید به نظر می‌رسد که این دقیق باشد زیرا نورون‌ها برای تعریف همه عملکردهای ذهن انسان انعطاف‌پذیر نیستند.

سیگنال‌های الکتریکی و شیمیایی، در مجموعه‌ها، دارای پیکربندی‌ها یا شکل‌هایی هستند که توابع را مشخص می‌کنند یا نحوه تعیین آنها را مشخص می‌کنند. این نشان می‌دهد که توسط سیگنالهای الکتریکی و شیمیایی است.

با این حال، حتی اگر فقط پیکربندی همه حجم‌هایی که بوها، مزه‌ها یا صداها را تشکیل می‌دهند شناسایی شوند، اگر تشابه‌هایی که با پیکربندی‌ها مطابقت دارند توصیف یا شناسایی نشده باشند، چقدر برای حل اختلالات روانی اهمیت دارد؟

این بدان معناست که در حالی که می‌توان این نظریه را مطرح کرد که پیکربندی‌هایی از سیگنال‌ها وجود دارد که توابع را تعریف می‌کنند، یا هر آنچه که تفسیر می‌شود در شکل‌گیری سیگنال‌ها در درون وجود دارد، آنچه حیاتی است این است که با آن‌ها در مورد نحوه عملکردشان، در سراسر نمونه‌ها، همراه است؟

برای علوم اعصاب، پیشرفت به این معناست که تمام موارد اضافی را که با پیکربندی‌ها، از نظر مفهومی، برای حالت‌های ذهنی، نحوه کنار هم قرار گرفتن آنها، با مفاهیمی برای هوش، اختلالات، هوش‌مصنوعی، فناوری عصبی و غیره همراه هستند، تعریف می‌کند.

به سادگی، به غیر از وجود تنظیمات توابع، در سراسر ذهن چه اتفاقی می‌افتد؟ اکنون چگونه می‌توان از آن برای توضیح و کشف مسیرهای مراقبت در چندین مورد نیاز استفاده کرد؟ این یکی دیگر از اهمیت‌های بیان ویژگی‌ها و برهم کنش سیگنالهای الکتریکی و شیمیایی در مجموعه‌هاست.

 

ویژگی‌های به‌عنوان Graders یا Qualifiers

در وسعت یک مجموعه، حجم سیگنالهای شیمیایی از طرفی به سمت دیگر از نظر مفهومی متفاوت است. این بدان معنی است که در فاصله ضربه، پیکربندی به این معنی نیست که همه سیگنالهای شیمیایی به اندازه یکسان ارائه می‌شوند. این تغییر از یک سو به سوی دیگر به چگونگی به دست آوردن خود یا ذهنیت در تجارب تبدیل می شود. این به این معنی است که خود در یک مجموعه نیست، اما در هر خوشه [که مجموعه‌ای از سیگنال‌ها را ارائه می‌کند] موجود است. تنوع شناخت یا دخالت خود یا شخص را ممکن می‌سازد.

[پیش/اولویتبندی]

 در تمام مجموعه‌ها، به ویژه در سیستم عصبی مرکزی غالب [به ویژه در داخل جمجمه]، تنها یک مجموعه سیگنال با بالاترین حجم در هر زمان وجود دارد. به سادگی، تمام تنظیمات سیگنالها دارای حداقل و حداکثر هستند. اکثر آنها اغلب در حداقل‌های عملیاتی هستند. فقط یک مجموعه در هر نمونه حداکثر حجم را دارد. این باعث می‌شود مجموعه اولویتبندی شود در حالی که سایر موارد از قبل اولویتبندی شده‌اند - زیرا اکثر آنها نیز می‌توانند در هر لحظه اولویتبندی شوند. این اولویتبندی توجه را مشخص[13] می‌کند. پیش اولویتبندی، آگاهی را تعریف می‌کند. اولویتبندی، گوش دادن را با شنیدن متفاوت می‌کند. همچنین تمرکز را با دیدن، یا خواندن با نگاه کردن و غیره متفاوت می‌کند. اولویت‌بندی و پیش‌اولویت‌بندی اغلب تبادلات سریع و متعددی دارند، زیرا چندین فعالیت را می‌توان در عرض یک ثانیه اولویت‌بندی کرد و برخی از آنها اغلب برمی‌گردند.

با فرض اینکه کل حجم ممکن برای همه مجموعه سیگنالها 1 باشد. این بدان معناست که هر مجموعه باید کسری از آن 1 را برای مجموعه اولویتبندی شده و سایر مجموعه‌های از پیش اولویتبندی شده داشته باشد. مجموعه‌های مختلفی وجود دارند که باید در فواصل زمانی معین اولویت‌بندی شوند تا حداکثرهای عملیاتی خود را به دست آورند - که اگر این کار را نکردند، در حداقل‌هایی عمل می‌کنند که ممکن است محدودیت‌ها یا وسعت توابع را کاهش دهد. به عنوان مثال، فشار خون یا کشش عضلانی ممکن است در اولویت قرار گیرند تا محدودیت ها یا وسعت های کاری به دست آید. اگر چیز دیگری اولویت‌بندی طولانی‌تری داشته باشد و مانع از اولویت‌بندی آن‌ها شود، ممکن است کمتر یا بیشتر از آنچه باید عمل کنند، بدون به‌روزرسانی‌هایی که می‌گویند نباید - که در طول زمان ممکن است مشکلاتی ایجاد کند. چندین موقعیت اولویت‌بندی وجود دارد که در آن، با اولویت‌بندی یک مجموعه، اولویت‌بندی سایرین برای پیکربندی‌ها، آرایه‌ها و رله‌های بهینه آنها تأثیر می‌گذارد. برای مثال، فکر کردن آزادانه ممکن است با صدای بلند، گاهی اوقات، یا حالت سرد یا گرم مختل شود، و غیره.

ظرفیت اولویت‌بندی نیز وجود دارد، جایی که ممکن است مجموعه‌ای از سیگنال‌ها فراتر از سهم معینی از کل حجم ممکن اولویت‌بندی نشود. این اولویت‌بندی ممکن است گاهی میزان قابل تحمل بودن برخی تجربیات را محدود کند. به عنوان مثال، استفاده از آب سرد زمانی که هوا سرد است ممکن است به خودی خود فقط یک مسئله دما [یا وضعیت فیزیکی آب] نباشد، بلکه اولویتبندی در مجموعه پردازش سیگنالها حداکثر است. اگر مقداری آب گرم استفاده شود، اولویتبندی ممکن است در جای دیگری ساخته شود، اما تا زمانی که نتواند، دوباره، یا زمانی که به ظرفیت برسد، مجاز است.

 می‌توان گفت که این دو اولویت‌بندی امکان مقابله را دارند، به طوری که در حالی که برخی اولویت‌بندی‌های دیگر ممکن است کار نکنند، اغلب ممکن است به دلیل پایان‌های حجم [یا شمارنده] کار کنند. این می‌گوید که یک اولویتبندی تجربیات وجود دارد که در مورد سلامت روان نیز صدق می‌کند و می‌تواند برای توضیح چندین شرایط مفید باشد. یک رویکرد برای مراقبت از سلامت روان، بررسی اولویت‌بندی‌هایی است که می‌تواند در زمان‌های خاص به طور موثر با اولویت‌های مسئله‌ساز مقابله کند. به عنوان مثال، در یک روز گرم، رفع تشنگی ممکن است مربوط به نوشیدن آب نباشد، بلکه نوشیدن آب سرد برای حذف اولویتبندی پیکربندی تشنگی است. بنابراین، هدف لغو اولویتبندی است، نه فقط اولویتبندی عملکرد[14]: مصرف [آب].

 پیک‌های حجم[15] برای سیگنال‌های شیمیایی که اولویت‌بندی را تعریف می‌کنند، اغلب درجه‌بندی دیگری به نام پیک‌های شدت را نیز تعریف می‌کنند. این باعث می‌شود که سیگنال‌های الکتریکی به سیگنال‌های شیمیایی، که اغلب تجربه‌ها را فریبنده یا درگیرکننده می‌کنند، بیشتر ضربه بزنند. اغلب با سکانس‌های جدید [گریدکننده دیگر] نیز همراه است. این شدت ممکن است زیرا سیگنال‌های الکتریکی دارای موارد اضافی هستند - که فراتر از خلاصه سیگنال‌های شیمیایی است - به‌طوری‌که حتی زمانی که آنها مطابقت یا مناسبی پیدا می‌کنند، پس از رله کردن، سیگنال‌های الکتریکی اضافی وجود دارد که [ممکن است[16]] وضوح ضربه را مشخص کنند.

اولویتبندی نیز در مورد تغییر است. این بدان معناست که برای اینکه یک تابع تغییر کند - یا بگوییم به طور اساسی مورد توجه قرار گیرد - باید اولویتبندی شود. این ممکن است اغلب به این معنی باشد که حجم یک یا چند سیگنال شیمیایی فراتر از سایر مجموعه‌های سیگنال افزایش می‌یابد. به عنوان مثال، گلوتامات[17] در علوم اعصاب به عنوان انتقال دهنده عصبی تحریکی نهایی شناخته می‌شود. می‌توان این نظریه را مطرح کرد که سهم آن در پیکربندی سیگنالهای شیمیایی در یک مجموعه ممکن است برای نشان دادن اولویتبندی، در میان دیگران، در یک نمونه بزرگتر شود.

 GABA به عنوان انتقال‌دهنده عصبی مهاری نهایی در میان سایرین شناسایی می‌شود و ممکن است سطوحی از اولویت‌بندی اولیه را در مجموعه‌ای از نظر مفهومی نشان دهد. اولویتبندی همچنین ممکن است نتیجه شدیدترین تغییر در یک مجموعه باشد. این به این معنی است که مکالمه [میخ یا شیب] در یک مجموعه، با یک سیگنال شیمیایی خاص یا بیشتر، به نحوی که از سایر مجموعه‌ها فراتر رود، ممکن است منجر به اولویتبندی شود.

 با این حال، با توجه به حجم کل سیگنال‌های شیمیایی، با یک سیگنال شیمیایی به عنوان بالاترین یا شدیدترین تغییر در یک لحظه توسط سیگنال‌های شیمیایی، اولویت‌بندی برهمکنش سیگنال‌های الکتریکی و شیمیایی در ذهن انسان را درجه‌بندی می‌کند. این امکان وجود دارد که افراد مختلف در واقعیتهای فیزیکی متفاوتی قرار گیرند، اما از نظر مفهومی، با سیگنالهای الکتریکی و شیمیایی در یک حالت روانی قرار بگیرند. یک فرد در یک منطقه سرد و دیگری در یک منطقه گرم می‌تواند دارای توزیع به مجموعه‌ای از تحریک باشد. به این معنا نیست که آرزوی یک تغییر ممکن است به سادگی کارساز باشد، اگر این نیز، حداقل برای برخی افراد افراطی باشد.

 چندین تجربه وجود دارد که صرفاً اولویت‌بندی می‌شود، جایی که تغییر در اولویت‌بندی، تجربه را تغییر می‌دهد. یکی از راه‌های مهم برای رسیدگی به برخی مسائل ذهنی می‌تواند بررسی اولویتها و لغو گزینهها باشد. این را می‌توان با مدل‌های زبان بزرگ بررسی کرد.

 

[ثبات فضا]

در مجموعه سیگنالهای شیمیایی مجموعه‌هایی با فضاهایی با قطر ثابت وجود دارد. این فضاها به جایی تبدیل می‌شوند که اراده آزاد، کنترل یا عمدی در آن اعمال می‌شود[18]. این بدان معناست که برخی از مجموعه‌ها دارای این فضاها هستند و امکان درجه‌بندی کاربردهای کاربردی را عمداً ممکن می‌سازد. به همین دلیل است که از نظر مفهومی می‌توان دست‌ها را بالا برد، با پاها حرکت کرد، یا توقف می‌کنند، با صدای مشخصی صحبت می‌کنند، یا پیامهایی را در برخی معیارها منتقل می‌کنند، بدون اینکه اغلب به طور خودکار منحرف شوند. مجموعه‌هایی که این فضاها را ندارند، عمدی بودن را غیرممکن می‌کنند.

 شرایطی وجود دارد که اراده آزاد باید امکان‌پذیر باشد اما به دلیل عدم دسترسی به فضاهای با قطر ثابت در مجموعه شکست می‌خورد. مواردی نیز وجود دارد که در آنها نادیده گرفته می‌شود، مانند در خطر یا در موقعیت ترس.

این نظریه در نتیجه کشش‌های اولویتبندی است، به طوری که قطر فضا از بین می‌رود. از این رو، در دسترس نیست، بنابراین فرآیند به طور خودکار ادامه می‌یابد، دور از دسترس برای هدف، حتی اگر در آن مجموعه امکان‌پذیر باشد.

 این با ترس و با پرواز خودکار اتفاق می‌افتد. همچنین ممکن است در برخی از موارد لذت رخ دهد، جایی که به نظر می‌رسد فرد نمی‌تواند در برابر این تمایل مقاومت کند، اگرچه خطرات فراوان است. همچنین اگر فردی ناتوان باشد، می‌تواند مسئله نیت داشته باشد، زیرا برخی از حواس درونی اولویت بیشتری دارند و شکاف و همچنین شدت آن سیگنال‌ها باید [برای دسترسی به مجموعه‌ها در جای دیگر مفید باشند] ممکن است در دسترس نباشند، از این رو اجازه می‌دهند اولویت‌بندی در جایی بر امکان قصد در جای دیگر تأثیر بگذارد. به سادگی، ویژگی‌های انحرافی برخی از مجموعه‌های برخی حواس درونی ممکن است بر توزیع‌هایی تأثیر بگذارد که باید فضاها را در مجموعه‌های دیگر ایجاد کنند، در نتیجه امکان اولویت‌بندی در جاهای دیگر را از بین می‌برد. توزیعها در حالی که ناتوان هستند سقوط می‌کنند، زیرا تعاملات اغلب با ظرفیت کامل نیستند.

[توزیع یا رله]

 توزیعها خلاصه‌ای از پیکربندی سیگنالهای شیمیایی را ارائه می‌دهند. این رله‌ها برای چیزی که تحمل می‌کنند مناسب یا مطابقت پیدا می‌کنند. رله‌ها اساس برچسب‌هایی مانند تفکر، هوش، ادراکات و غیره هستند که زیربخش‌های حافظه - یک عملکرد یا تقسیم اصلی هستند. رله‌ها همچنین تصمیم می‌گیرند که چه چیزی به دنبال یک خاطره می‌آید، که می‌تواند یک احساس، یک احساس یا برخی خروجی‌های احشایی باشد. رله‌ها در ذهن مستمر هستند. چندین گریدر رله‌های خودشان هستند.

 چندین رله از پیش اولویتبندی شده وجود دارد که به طور خلاصه اولویتبندی می‌شوند تا بسیاری از مجموعه‌های اولویتبندی شده را همراهی کنند. به عنوان مثال، در حین صحبت کردن، دانستن آنچه باید گفت، دنبال کردن رشته فکری خود، و انتخاب صحبت کردن به روشی خاص، همگی نتایج چندین رله در مجموعه سیگنال‌ها هستند. رله‌هایی که روابط با واقعیت را شکل می‌دهند، همچنین اغلب در برابر چگونگی گسست از واقعیت ممکن است در چندین بیماری روانی رخ دهد. امکان طراحی رله درمانی برای واقعیت در مواردی وجود دارد که افراد در برخی شرایط ممکن است دچار لغزش شوند. افکار، هوش، استدلال، و غیره رله‌های تعیین شده هستند. به سادگی، آنها استفاده از تنظیمات یا نحوه استفاده از تنظیمات هستند.

 

[ست‌های ضخیم و نازک[19]]

 همچنین مجموعه‌های ضخیم و نازکی از سیگنالها وجود دارد. مجموعه‌های ضخیم هر اطلاعاتی را که بین دو یا چند مجموعه نازک مشابه است جمع‌آوری می‌کنند. این بدان معناست که در بین پیکربندی‌ها، اگر جنبه‌های مشابهی وجود داشته باشد، جمع‌آوری می‌شوند تا در مجموعه‌های ضخیم در دسترس قرار گیرند، در حالی که مجموعه‌های نازک اطلاعات منحصربه‌فرد یا پیکربندی منحصربه‌فردی را برای توابع مربوطه دارند.

چندین مجموعه ضخیم، از جمله برخی از حواس داخلی همسایه وجود دارد. همچنین برخی برای عواطف، احساسات و غیره وجود دارد.

 همچنین شکست‌های اولویتبندی وجود دارد، جایی که ظرفیت برای برخی مجموعه‌ها به حداکثر می‌رسد، بنابراین به جای اینکه منجر به غیرقابل تحمل شدن شود، از طریق یک دنباله جدید رله، به شکست [سمت] یک مجموعه ضخیم - برای شکلی از شمارنده، عبور می‌کند.

این بدان معنی است که در حالی که تشنگی می‌تواند اولویتبندی شود، نوشیدن آب [سرد] می‌تواند این اولویت را از بین ببرد. شبیه آسان گرفتن نفس و غیره است.

 مجموعه‌های ضخیم به این دلیل است که یادگیری یک زبان جدید در بزرگسالی اغلب دشوار است. این به این دلیل است که از بدو تولد، اکثر ست‌ها نازک هستند، اما با گذشت زمان، تنظیمات مشترک بین مجموعه‌ها شروع به جمع‌آوری می‌کنند. این امر یادگیری زود هنگام را آسان‌تر می‌کند، زیرا ترکیب‌ها امکان‌پذیرتر است. بعداً چون مجموعه‌های ضخیم از قبل تشکیل شده‌اند، هر آنچه که نیاز به یادگیری دارد باید در جنبه‌هایی پیرامون اشتراکات بارگذاری شود، که یادگیری یا حفظ یک زبان جدید را برای بسیاری از بزرگسالان گاهی دلهره‌آور می‌کند.

 مجموعه‌های ضخیم همچنین لهجه‌ها را برای زبان‌های جدید در بزرگسالی سخت می‌کند. در حین رشد، گوش دادن به لهجه‌های محیط، باعث می‌شود که رله در آن پیکربندی بیاید، به طوری که کلمات تولیدی از پیکربندی‌های ورودی مشابه پیروی می‌کنند. سپس، تلفظ‌ها و توانایی زبان همه در مجموعه های ضخیم با هم ترکیب می‌شوند، بنابراین برای آن زبان‌های بومی، آسان‌تر است.

یادگیری یک زبان دیگر در بزرگسالی باید در مجموعه‌های ضخیم برای معادل‌های اصطلاحات در یک زبان شناخته شده قرار گیرد. یادگیری با تمرین یا با تنظیمات جدید در مجموعههای ضخیم امکان‌پذیر است.

شبیه این است که چگونه ورزش توانایی‌ها را افزایش می‌دهد. جایی که پیکربندی‌های جدید در مجموعه‌های ضخیم عملکردهای عضلانی ایجاد می‌شود. مجموعه‌های ضخیم همچنین حجم زیادی از سیگنالهای شیمیایی را مصرف می‌کنند که اغلب بر پیری تأثیر می‌گذارد.

 برای مثال، پیری را می‌توان با فرسودگی حجمی توضیح داد، جایی که با استفاده مداوم از یون‌ها و مولکول‌ها در مجموعه‌ها، تأثیری بر سلول‌های عصبی دارد که در سایر سلول‌ها، سپس بافت‌ها، اندام‌ها و سیستم‌ها گسترش می‌یابد، از نظر مفهومی به سادگی، درست مانند خواب، که در آن برخی از مجموعه ها اولویت بندی نمی شوند، و برخی دیگر، در طول زمان، استفاده مداوم از سیگنال‌های الکتریکی و شیمیایی، در مجموعه‌ها، تقاضاهایی را در تمام سلول‌ها ایجاد می‌کند و در نهایت، از نظر مفهومی بر سن بیولوژیکی تأثیر می‌گذارد.

 مجموعه‌های ضخیم یا مجموعه‌ای از چیزهایی که از چندین مجموعه نازک رایج است، اغلب ممکن است گسترش یابد و نیاز به یادگیری چیزهای جدید باشد.

این نظریه وجود دارد که نوروژنز[20] گاهی اوقات ضروری است زیرا برخی از ورودی‌های سیگنالهای الکتریکی و شیمیایی، اغلب گسترش مجموعه‌های ضخیم را برای یادگیری جدید تضمین می‌کنند.

 

[ملانژ[21]]

 بهبود روش‌های انجام کارها چیزی است که از طریق ترکیب یا تقطیر[22] قسمت‌هایی از مجموعه‌های ضخیم انجام می‌شود. با استفاده از مجموعه‌ای از موارد مشترک بین چندین مجموعه نازک برای تشکیل مجموعه‌های ضخیم، ترکیب بیشتری از جنبه‌های پیکربندی مجموعه‌های ضخیم برای ارتباط بیشتر شباهت‌ها وجود دارد. به عنوان مثال، فرآیند انجام کاری به روشی خاص می‌تواند با مسیری دیگر یا با مسیری [بهتر یا] کوتاه‌تر مرتبط شود، زیرا جنبه‌ها قبلاً به هم مرتبط هستند. این گونه است که هوش انسانی اغلب رویکردهای فرآیندها را تغییر می‌دهد. همچنین، توزیع‌ها نحوه دسترسی به این ملنگ و همچنین توالی‌ها را تسهیل می‌کنند.

[نقطه اصلی]

 این حالت تسلط مجموعه‌ای از سیگنال‌ها است، به طوری که رله‌ها را از مجموعه‌های دیگر می‌کشد و رله‌هایی که ارائه می‌کند در بازه زمانی بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرند. این شکل بالاتری از توجه است و مسئول چندین حالت ذهنی همراه با سنگینی است.

 ممکن است یک نقطه مانند تغییر مکان مجموعه نباشد، اما بُعدی که اولویتبندی آن بر اساس آن است، در بین همه منحصر به فرد می‌شود و در نتیجه تسلط پیدا می‌کند. نقطه اصلی اغلب آرایههای لید[23]، و ممکن است تعیین کند که چه چیزی از چندین مجموعه از پیش اولویتبندی شده اولویتبندی می‌شود.

 

[آرایهها]

 آرایه‌ها مسیرهای مجموعه‌ای از سیگنال‌ها هستند، به‌طوری‌که وقتی از اولویت‌بندی بیرون می‌آیند یا دور می‌شوند، مسیرهای خود را حفظ می‌کنند و اغلب ممکن است در حالی که فعال هستند به اولویت‌بندی بازگردند.

 آرایهها لیستی از مجموعه‌های از پیش اولویتبندی شده و اولویتبندی شده با سطوح مشخصی از فعالیت هستند. مجموعه‌هایی وجود دارند که ممکن است در آرایه بسیار کم باشند، اما بسته به توزیعی که دریافت می‌کنند، ممکن است به اولویت‌بندی بپرند. آنها همچنین برخی از آنها هستند که برای مدتی آنجا نبوده اند [برخی کلمات یا خاطره‌ای] که ممکن است به اولویت نیز برسد.

برخی ممکن است بمانند یا ترک کنند، اما قرار دادن در آرایهها ممکن است گاهی اوقات فاصله اولویت برخی از مجموعه‌ها را تعیین کند.

 آرایه‌ها مسئول خواب/بیداری هستند، زیرا آرایه‌ها به حالت اول تبدیل می‌شوند. برای مثال، می‌تواند چندین آرایه در اولویت‌بندی بدون ضربه زدن به اولویت‌بندی برای مدتی وجود داشته باشد، به‌طوری‌که وقتی انجام می‌دهند و ادامه می‌دهند، اگر مجموعه‌ای از سیگنال‌ها برای ورودی‌های حسی خارجی باشد، بیداری شروع می‌شود، در حالی که خواب از بین می‌رود. . اگر برای مجموعه‌ای از سیگنال‌ها برای حواس درونی باشد، خواب شروع می‌شود و می‌ماند. حتی در طول رویاها، آرایههای دیگری در اولویتبندی ممکن است، اما گاهی اوقات با حواس درونی ترکیب می‌شوند زیرا ورودی‌های حسی خارجی ممکن است وارد نشوند.

 مجموعه‌هایی با حداقل‌ها وجود دارند که می‌توانند آرایه‌ها [یا توزیع‌های درایو] ارسال کنند. آنها در درون و حول و حوش اولویتبندی قبل از/اولویتبندی باقی می‌مانند. آنها کسانی هستند که اغلب اوقات آماده هستند تا به عنوان تجربه بروند.

 

[Early-Split/Go-Before]

سیگنال‌های الکتریکی، در مجموعه‌ها، به‌صورت تئوری، با برخی از آنها جلوتر از دیگران، با برخی پیکربندی‌ها، به سمت برخی از تعاملات تقسیم می‌شوند [با مجموعه‌ای از سیگنال‌های شیمیایی]. این بدان معناست که به محض اینکه برخی از سیگنال‌های الکتریکی می‌توانند خلاصه‌هایی را دریافت کنند، برای برهمکنش‌ها رله می‌کنند، بنابراین از آن برای یافتن یک تطابق مناسب یا تعاملی با مجموعه‌ای از سیگنال‌های شیمیایی در توزیع استفاده می‌کنند. این امکان درک اولیه از چیزها را فراهم می‌کند، بنابراین اگر مطابقت داشت، رله‌ها ادامه می‌یابند، در حالی که سیگنال‌های الکتریکی ورودی [یا نیمه دوم] در همان جهت [در اولویت‌بندی قبلی] دنبال می‌شوند. در غیر این صورت، سیگنالهای الکتریکی ورودی در جهت درست اولویتبندی می‌شوند. این برچسب کدگذاری، پردازش و خطای پیش‌بینی پیش‌بینی‌کننده را توضیح می‌دهد.

سیگنالهای الکتریکی در حال تقسیم شدن هستند و مغز پیشبینی نمی‌کند. به سادگی، بگوییم ده خط سیگنال الکتریکی از یک مجموعه بلند می‌شود؛ دو یا چهار ممکن است خلاصه‌های اولیه را جمع‌آوری کنند و به دنبال یک مسابقه باشند. در تعامل، بقیه ممکن است در همان جهت حرکت کنند یا راه دیگری را طی کنند. همچنین می‌تواند ابتدا دو یا چهار باشد، در یک مسیر، و دو یا چهار در مسیر دیگر، سپس آخرین مورد برای اصلاح می‌رود. این توزیع‌ها امکان افزایش گزینه‌ها را برای برخی از نزدیک‌ترین تناسب یا تطابق ممکن می‌دهد.

 این انشعاب است که گاهی باعث می‌شود برخی هوس‌ها برای ادامه یک فعالیت ایجاد شود، زیرا یک انشعاب وجود دارد و برخی پیش می‌روند که ممکن است با پاداش یا لذت همخوانی داشته باشد. با این حال، هنگامی که ورودی می‌رود، اما خلاصه [پیکربندی] کامل را ندارد، این عدم وجود را با بعد توالی قبلی از طریق [و سمت مجموعه ضخیم] متفاوت می‌کند و در نتیجه باعث می‌شود که فعالیت را از نظر مفهومی ادامه دهید. همچنین تقسیم شده است که امکان یادآوری چیزی را فراهم می‌کند، به طوری که اگر نرسد، هر زمان که رسید، بعداً ممکن است دوباره فراموش کردن آن دشوار باشد.

 

[سکانس‌ها: قدیمی/جدید]

 دنباله ها مسیرهایی هستند که سیگنالهای الکتریکی از یک مجموعه به مجموعه دیگر طی می‌کنند. این بدان معنی است که بخش‌هایی از مجموعه [سیگنالهای شیمیایی] وجود دارد که از آنجا رله خود را شروع می‌کنند. اگر کارکرده یا معمولی باشد قدیمی است. اگر استفاده نشده باشد نو است. توالی‌های قدیمی تضمین می‌کنند که رویه‌ها، روال‌ها و روش‌ها عادی می‌شوند، به طوری که اگر آنها دنبال نمی‌شوند، تقریباً بلافاصله متوجه می‌شود که چیزی درست نیست. با این حال، سکانس‌های قدیمی نیز ممکن است مسئول خستگی و کلیشه باشند. توالی‌های قدیمی اغلب توسط سیگنال‌های الکتریکی قابل دسترسی هستند، زیرا مسیر دارای اصطکاک کم یا بدون اصطکاک است.

 دنباله‌های جدید در یادگیری، برای تجربیات جدید یا ماجراجویی، و همچنین برای برخی از تجربیات غیر منتظره مفید هستند. سکانس‌های جدید نیز مسئول چندین جنبه از مسائل ذهنی هستند، زیرا توزیع‌ها در جهت جدیدی پیش رفتند و باعث می‌شد تجربه در آن زمان متفاوت از گذشته باشد. امکان‌پذیر است که دنبالههای قدیمی و جدید را برای تجارب برای شکل دادن به پاسخ‌ها کاوش کنید.

 

[شدت[24]]

 درجه‌بندی دیگری که توالی‌های جدید و چندین جنبه اولویت‌بندی را همراهی می‌کند، شدت است. این به معنای شدت برخورد سیگنال‌های الکتریکی و شیمیایی به سیگنالهای شیمیایی در مجموعه‌هاست. در برخی از تجربیات فشرده در اولویت‌بندی، اندازه‌گیری کل سیگنال‌های شیمیایی نه تنها بیشترین میزان، بلکه شدت [یا وضوح] سیگنال‌های الکتریکی است. همه اولویتبندی‌ها شدت بالایی ندارند. اگرچه بیشتر سکانس‌های جدید شدت بالایی، تا حدی برای ایجاد مسیر دارند.

 شدت به عنوان نتیجه بیش از حد معمول تقسیم سیگنالهای الکتریکی است، به طوری که برخی، به جای داشتن کافی برای تعامل، اضافه‌های غیر تعاملی دارند که به جای پیوستن به تناسب یا مطابقت برای تفسیر، نیروی خود را به یک فضای غیر واجد شرایط پرتاب می‌کنند.

به سادگی، با فرض اینکه مجموعه‌ای از سیگنالهای الکتریکی پایههای یک دوشاخه هستند، پیکربندی دسترسی به سوکت است. برای موارد شدت، پین‌های اضافی وجود دارد که هیچ فضایی برای آنها در سوکت وجود ندارد، اما به هر حال ضربه می‌خورند و تجربه را شارژ بیشتری می‌کنند. این بدان معنی است که مجموعه سیگنالهای شیمیایی بیش از ضربات معمولی برای عمق‌های پیکربندی که در دسترس نیستند.

این چیزی است که برخی از تجربیات را دلخراش می‌کند، مانند افکار مزاحم، برخی از اضطراب‌ها، نگرانی‌ها و غیره.

شدت می‌تواند یادگیری را نیز تعیین کند، برای آنچه که پس از مدت طولانی به خاطر تعامل آن هنگام انجام پیکربندی، و همچنین دنباله جدید گرفته شده به خاطر سپرده می‌شود.

 

مگس میوه Connectome

گفته شد که برخی از نورون‌های مغز مگس میوه دارای 148000 سیناپس هستند. برخی نورون‌ها هستند که ادغام‌کننده هستند و اطلاعات زیادی را می‌گیرند و برخی دیگر پخش‌کننده هستند و مقدار زیادی را توزیع می‌کنند. هیچ عملکردی از نورون‌ها وجود ندارد که آنها را یکپارچه کننده یا پخش کننده کند. توزیعها، پیکربندی‌ها یا رله‌ها توابع مجموعه‌ای از سیگنالها، نه نورون‌ها هستند. هزاران سیناپس برای یک نورون به اندازه مجموعه سیگنالهایی که آن سیناپسها برای آنها کار می‌کنند مهم نیستند. این مجموعه‌ها هستند که آن‌ها را جمع‌آوری می‌کنند و سپس تصمیم می‌گیرند که سیناپس‌ها چگونه مفید هستند، نه صرفاً اتصال به نورون‌های دیگر.

 

اختلالات روانی/عصبی، هوشیاری و هوش مصنوعی

 افسردگی را می‌توان با نقطه اصلی توضیح داد. اضطراب را می‌توان با درجه‌بندی شدت توضیح داد. آگاهی را می‌توان با ویژگی‌ها یا درجه‌بندی عملکردها توضیح داد. آگاهی برای موجودات زنده را می‌توان به عنوان پایان ژن‌ها و آغاز ذهن تعریف کرد. این به این معنی است که آگاهی تابعی از ذهن، بیش از ژن‌ها است. صرفاً، ذهن، محرک مستقیم پرورش و ارتباط با بیرون است، در حالی که ژن‌ها، با وجود اینکه مبنای پرورش هستند، مستقیماً آن را هدایت نمی‌کنند. آلزایمر را می‌توان با از دست دادن رله‌ها و همچنین برخی از تنظیمات توضیح داد. خواب را می‌توان با آرایهها توضیح داد. افکار مزاحم با نقاط اصلی و شدت به اوج می‌رسد. توهم و هذیان، با رله ضعیف به سمت پیامدها یا مبتنی بر، در درون واقعیت، و از دست دادن فضای با قطر ثابت تفکیک نمود. اعتیادها را می‌توان با مجموعه دوم شکاف‌هایی که هیچ پیکربندی و فضاهای قطری پیدا نمی‌کنند توضیح داد. کما و بیهوشی عمومی را می‌توان با غلبه حجم‌ها در سطوح قبل از اولویتبندی توضیح داد. توهم هوش‌مصنوعی را می‌توان با تقسیم اولیه بدون مرتبه دوم مقایسه کرد. ایمنی هوش‌مصنوعی را می‌توان با پیامدها، رله‌ها و مواردی از این دست نزدیک کرد. اگر گره‌ها به عنوان پیکربندی سیگنالهای شیمیایی و اتصالات متقابل آنها به عنوان سیگنالهای الکتریکی فرض شوند، می‌توان معماری جدیدی برای هوش‌مصنوعی و هم ترازی ایجاد کرد.

ویژگی‌ها و تعامل سیگنالهای الکتریکی و شیمیایی نورون‌ها را می‌توان برای توضیح چندین حالت ذهنی و هوش‌مصنوعی نه نورون‌ها یا سیناپسها استفاده کرد. اتصالات را می‌توان کاوش کرد، اما آنچه مفیدتر است، سیگنالها انجام دهندگان کار هستند.

 

a. The FlyWire connectome: neuronal wiring diagram of a complete fly brain

https://www.nature.com/immersive/d42859-024-00053-4/index.html

b. Scientists have traced all 54.5 million connections in a fruit fly’s brain

https://www.sciencenews.org/article/fruit-fly-brain-connections-traced

c. Action-potentials neurotransmitters for consciousness - theory

https://writer.zoho.com/writer/open/5rrqe35be6e1195824afaae1b8f6911c681f7

d. Human intelligence and signals - postulation

https://writer.zoho.com/writer/open/ppm8n2a66fa022ae74637b7aaafbae3b3c1c9



[1] Sustenance

[2] Soma

[3] Nuclei

[4] Ganglia

[5] Strike Era

[6] Electrical signals strike chemical signals

[7] Press

[8] Integrate

[9] Sequences

[10] Intensity

[11] Sharp

[12] Take off 

[13] prioritization defines attention

[14] Target is prioritization cancellation, not just functionality prioritization

[15] Volume peaks

[16] May

[17]  Glutamate

[18] These spaces become where free will, control, or intentionality is operated.

[19] Thick and Thin Sets

[20] Neurogenesis

[21] Melange

[22] Melange or Distillation

[23] Lead arrays

[24] Intensity

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد