ظهور Deepfakeها هم فرصتهای جذاب و هم چالشهای بزرگی را در چشمانداز دیجیتالی در حال تحول ایجاد کرده است. Deepfakeها، مجموعهای از «یادگیری عمیق» و «جعلی»، جعلهای دیجیتالی فوقالعادهای هستند که با استفاده از الگوریتمهای پیچیده هوش مصنوعی (AI) ایجاد شدهاند. از آنجایی که این تصاویر و ویدیوهای تولید شده توسط هوش مصنوعی به طور فزایندهای از واقعیت قابل تشخیص نیستند، نقش علم داده در درک، ایجاد و مبارزه با Deepfakeها هرگز مهمتر از این نبوده است.
همگرایی یادگیری ماشینی و هوشمصنوعی در ایجاد Deepfake
Deepfakeها عمدتاً توسط زیرمجموعهای از یادگیری ماشینی به نام یادگیری عمیق، بهویژه از طریق الگوریتمهایی مانند شبکههای متخاصم (GANs) ایجاد میشوند. GANها بر اساس اصل دو شبکه عصبی رقیب کار میکنند: یک مولد که تصاویر را ایجاد میکند و یک تشخیص دهنده که اعتبار آنها را ارزیابی میکند. این شبکهها با آموزش مجموعه دادههای گستردهای از تصاویر یا ویدیوهای واقعی، یاد میگیرند که جعلیات بسیار متقاعد کنندهای تولید کنند. این فرآیند نمونهای از هسته علم داده است - استفاده از روشهای آماری برای تفسیر مجموعه دادههای پیچیده و استخراج الگوهای معنادار.
پردازش و تحلیل دادهها در فناوری Deepfake
در هسته فناوری Deepfake، تجزیه و تحلیل دقیق و فرآیند پردازش دادهها نهفته است. دانشمندان داده از تکنیکهای پیشرفتهای برای مدیریت و تفسیر حجم زیادی از دادههای تصویری و ویدئویی مورد نیاز برای آموزش الگوریتمهای Deepfake استفاده میکنند. این شامل پیشپردازش دادهها، تقویت مجموعه دادهها برای بهبود استحکام مدل، و بهینهسازی شبکههای عصبی برای افزایش واقعگرایی محتوای تولید شده است. پردازش و تجزیه و تحلیل کارآمد این دادهها در پیشرفت فناوری Deepfake بسیار مهم است.
مفاهیم اخلاقی و مسئولیت علم داده
ایجاد دیپ فیک نگرانیهای اخلاقی قابل توجهی را ایجاد میکند، به ویژه در مورد رضایت، حریم خصوصی و احتمال اطلاعات نادرست. به عنوان خالقان این فناوری، دانشمندان داده باید از طریق دوره آنلاین علوم داده مهارت بیشتری داشته باشند و مسئولیت رسیدگی به این چالشهای اخلاقی را بر عهده بگیرند. این شامل تدوین دستورالعملهایی برای استفاده مسئولانه از فناوری Deepfake، تضمین شفافیت در محتوای تولید شده توسط هوشمصنوعی و حمایت از سیاستهایی است که از سوء استفاده جلوگیری میکند. بعد اخلاقی علم داده در حفظ اعتماد عمومی و حصول اطمینان از استفاده از فناوری Deepfake برای اهداف سودمند بسیار مهم است.
اگر آگاهی بهعنوان سوبژکتیویته عملکردی مانند حافظه یا یک احساس، به جای تجربه ذهنی که معمولاً بیان میشود، دیدن قرمز یا بوی گل رز، چه تفاوتی داشت؟ چگونه میتوان خود، تجربه ذهنی یا خودآگاهی را برای ارزیابی آگاهی در یک نمونه اندازهگیری کرد؟
به عنوان مثال، هر قسمت از پوست بخشی از خود است که هر تجربهای میتواند برای آن ذهنی باشد. تفاوت بین لمس بازو و جاهای دیگر چیست؟ اگر در یک زمان طعم شیرین و در زمان دیگری طعم ترش وجود داشته باشد، آیا هر دو به یک اندازه ذهنی هستند؟ تفاوت بین انتخاب توجه به صدایی در محیط و عدم شنیدن صدای دیگر چیست؟
بزرگنمایی بر روی تجربه ذهنی به تنهایی برای اندازهگیری بدون در نظر گرفتن پارامترهای دیگر، مسئله بزرگی است. واضح است که توجه ویژگی تجارب است، تعیین کننده شدت. مولفههای دیگری هستند که مورد توجه نیستند، اما تجربه شدهاند. آنها را میتوان به عنوان آگاهی [جدا از خودآگاهی] برچسب زد. میتوان توجه بینایی را به تمرکز یا صدا، از شنیدن به گوشدادن تغییر داد - که عمد بودن را به عنوان یک عامل نشان میدهد.
این چهار ویژگی می توانند در یک تجربه آگاهانه وجود داشته باشند. این بدان معنی است که در حالی که خود ثابت است، سایر ویژگیهای ثابت میتوانند تا حدی که ذهنیت در یک تجربه ظاهر میشود متفاوت باشد.
تجربه خودآگاه، تجربه ذهنی، خودآگاهی و تجربه پدیدار توصیفهای رایج آگاهی هستند. این برچسبها برای ارتباط آنها با حس خود یا حس بودن استفاده میشود. با این حال، در مغز، جایی که طبق علم اعصاب، آگاهی از آن نشات میگیرد، هیچ مدرکی وجود ندارد که مکانیسم متفاوتی از هر عملکرد و هر تجربهای وجود داشته باشد. بنابراین کارکردها و تجربیات را میتوان یکسان فرض کرد. کارکردها شامل احساسات، حافظه، عواطف و تعدیلها هستند. این توابع دارای چندین بخش فرعی هستند که تمام تجربیات شناخته شده را در بر میگیرند. چندین کارکرد ممکن است، اما آنچه که آنها را به وجود میآورد، میتوان گفت چیزهایی هستند که به آنها پیوند میخورند، یا آنها را به عنوان ویژگیها واجد شرایط میکند: ذهنیت، هدفمندی، توجه و آگاهی. هیچ رنگ قرمز، بوی گل رز یا هر چیز دیگری بدون حداقل دو مورد از این ویژگیها روی عملکردها دیده نمیشود.
هوش مصنوعی یک سیستم کامپیوتری است که میتواند انواع فرآیندهای مرتبط با ذهن انسان را انجام دهد. بسیاری از فرآیندهای ذهنی ما میتوانند توسط هوش مصنوعی تقلید شوند. برنامههایی وجود دارند که میتوانند ماشینها را برانند، چهرهها را تشخیص دهند یا موسیقی بسازند. بسیاری از ما دستگاهی را در جیب خود نگه میداریم که میتواند به گفتار پاسخ دهد، مسائل ریاضی را حل کند و ما را در شطرنج شکست دهد. اما آیا ذهن انسان کاری میتواند انجام دهد که یک هوشمصنوعی هرگز انجام نمیدهد؟ یک احتمال این است که هوشمصنوعی اطلاعات را به روشهای پیچیدهتر پردازش کند اما هرگز آن اطلاعات را آگاهانه پردازش نخواهد کرد. از این گذشته، پردازش رنگ چراغ راهنمایی یک چیز است، اما تجربه قرمزی آن چیز دیگری است. جمع کردن صورتحساب رستوران یک چیز است اما اینکه از محاسبات خود آگاه باشید چیز دیگری است. و برنده شدن در یک بازی شطرنج یک چیز است اما احساس هیجان پیروزی کاملاً چیز دیگری است. شاید توانایی ذهن انسان برای ایجاد تجربیات ذهنی، تنها توانایی است که یک سیستم کامپیوتری هرگز نمیتواند از آن تقلید کند. هوشمصنوعی ممکن است در همه جا وجود داشته باشد، اما آگاهی مصنوعی دور از دسترس است.