GML (Graph Machine Learning)

GML (Graph Machine Learning)

یادگیری ماشین گراف
GML (Graph Machine Learning)

GML (Graph Machine Learning)

یادگیری ماشین گراف

کنش (عمل)

این پست در مورد نظریه کنش است. برای مطالعه آثار لودویگ فون میزس[1] در این زمینه، به «کنش انسانی[2]» مراجعه کنید. برای مطالعه این مفهوم در جامعه‌شناسی، به «کنش اجتماعی[3]» مراجعه کنید.

 

در فلسفه، کنش رویدادی است که یک عامل[4] برای هدفی[5] انجام می‌دهد، یعنی توسط نیت[6] فرد هدایت می‌شود.[1][2] اولین سوال در فلسفه کنش این است که مشخص کنیم اعمال چگونه با سایر اشکال رفتار، مانند رفلکس‌های غیرارادی[7]، متفاوت هستند.[3][4] به گفته لودویگ ویتگنشتاین[8]، این شامل کشف این است که «اگر این واقعیت را که دستم بالا می‌رود از این واقعیت که دستم را بالا می‌برم کم کنم، چه چیزی باقی می‌ماند».[5] توافق گسترده‌ای وجود دارد که پاسخ به این سوال به نیت عامل مربوط می‌شود. بنابراین رانندگی یک کنش است زیرا عامل قصد انجام آن را دارد، اما عطسه کردن یک رفتار صرف است زیرا مستقل از نیت عامل اتفاق می‌افتد. نظریه غالب در مورد رابطه بین قصد و رفتار، علیت‌گرایی است[9]:[1] رانندگی یک کنش است زیرا ناشی از قصد عامل برای انجام آن است. بر اساس این دیدگاه، اعمال به دلیل تاریخچه علی خود از سایر رویدادها متمایز می‌شوند.[2] نظریه‌های علیت‌گرا شامل روایت دونالد دیویدسون[10] است که اعمال را به عنوان حرکات بدنی ناشی از نیت‌ها به روش صحیح تعریف می‌کند و نظریه‌های اراده‌گرا که بر اساس آنها اراده‌ها جنبه اصلی اعمال را تشکیل می‌دهند. از سوی دیگر، نظریه‌های غیرعلت‌گرا[11] اغلب نیت‌ها را نه به عنوان علت کنش، بلکه به عنوان یکی از اجزای آن می‌بینند.

یک تمایز مهم بین کنش‌ها، بین کنش‌های غیراساسی[12] است که با انجام کاری دیگر انجام می‌شوند و کنش‌های اساسی که در مورد آنها اینگونه نیست. اکثر مباحث فلسفی در مورد کنش‌ها بر کنش‌ها فیزیکی به شکل حرکات بدنی تمرکز دارند. اما بسیاری از فیلسوفان کنش‌ها ذهنی را نوع متمایزی از کنش می‌دانند که ویژگی‌هایی کاملاً متفاوت از کنش‌های فیزیکی دارد. تأملات و تصمیمات فرآیندهایی هستند که اغلب مقدم بر کنش‌ها هستند و منجر به آنها می‌شوند. کنش‌ها بسته به دلیلی که برای آن انجام می‌شوند، می‌توانند منطقی یا غیرمنطقی باشند. مسئله مسئولیت[13] ارتباط نزدیکی با فلسفه کنش‌ها دارد، زیرا ما معمولاً افراد را مسئول کارهایی که انجام می‌دهند می‌دانیم.

 

مفاهیم

مفاهیم کنش سعی در تعیین وجوه مشترک همه کنش‌ها یا ویژگی‌های اساسی آنها دارند. نظریه‌های علیت‌گرا، مانند روایت دونالد دیویدسون یا اشکال استاندارد اراده‌گرایی، معتقدند که روابط علی بین حالات ذهنی عامل و رفتار حاصل از آن برای کنش‌ها ضروری است. به گفته دیویدسون، کنش‌ها حرکات بدنی هستند که توسط نیات به شیوه‌ای صحیح ایجاد می‌شوند. نظریه‌های اراده‌گرا مفهوم اراده را در روایت خود از کنش‌ها لحاظ می‌کنند. اراده‌ها به عنوان اشکالی از فراخوانی ابزار در محدوده قدرت فرد درک می‌شوند و با صرفاً قصد انجام کاری در آینده متفاوت هستند. از سوی دیگر، غیرعلت‌گرایان انکار می‌کنند که نیات یا حالات مشابه باعث کنش‌ها می‌شوند.

 

روایت دیویدسون

شناخته‌شده‌ترین روایت از کنش، که گاهی اوقات به سادگی به عنوان روایت استاندارد از آن یاد می‌شود، به دیویدسون مربوط می‌شود که معتقد است کنش‌ها حرکات بدنی هستند که توسط نیات ایجاد می‌شوند.[6] دیویدسون خود نیات را بر اساس باورها و خواسته‌ها توضیح می‌دهد.[1] برای مثال، عمل زدن کلید برق از یک سو بر باور عامل مبنی بر روشن شدن چراغ توسط این حرکت بدنی و از سوی دیگر بر میل به داشتن نور استوار است.[7] به دلیل اتکای این موضع بر حالات روانی و روابط علی، این موضع به عنوان یک نظریه هیومی عمل در نظر گرفته می‌شود.[8] به گفته دیویدسون، نه تنها رفتار بدنی که به عنوان کنش محسوب می‌شود، بلکه پیامدهایی که از آن ناشی می‌شوند نیز جزئی از کنش هستند. بنابراین حرکت انگشت برای زدن کلید، بخشی از کنش است، همچنین الکترون‌هایی که از سیم عبور می‌کنند و لامپ روشن می‌شود. برخی از پیامدها حتی اگر عامل قصد وقوع آنها را نداشته باشد، در کنش گنجانده شده‌اند.[2][4] کافی است که آنچه عامل انجام می‌دهد «را بتوان تحت جنبه‌ای توصیف کرد که آن را عمدی می‌کند»..[9][4] بنابراین، به عنوان مثال، اگر زدن کلید برق به سارق هشدار می‌دهد، هشدار دادن به سارق بخشی از اعمال عامل است.[1] در مثالی از دست‌نوشته‌ی آنسکومب[14] با عنوان «نیت»، پمپاژ آب می‌تواند مصداقی از مسموم کردن ساکنان نیز باشد.[10]

یکی از دشواری‌های نظریه‌های کنش که سعی می‌کنند کنش‌ها را بر اساس روابط علی بین حالات ذهنی و حرکات بدنی، که به اصطلاح نظریه‌های علیت‌گرا نامیده می‌شوند، توصیف کنند، چیزی است که به عنوان زنجیره‌های علی خودسر شناخته می‌شود.[3] یک زنجیره علی خودسر در صورتی خودسر است که نیت باعث تحقق هدفش شود، اما به روشی بسیار غیرمعمول که مورد نظر نبوده است، مثلاً به این دلیل که مهارت‌های عامل به شیوه‌ی برنامه‌ریزی‌شده اعمال نمی‌شوند.[1] به عنوان مثال، یک صخره‌نورد با رها کردن طناب، نیت کشتن صخره‌نورد زیر خود را در سر می‌پروراند. یک زنجیره علی خودسر[15] این است که به جای باز کردن عمدی دست نگه‌دارنده، نیت، صخره‌نورد اول را آنقدر عصبی می‌کند که طناب از دستش سر می‌خورد و در نتیجه منجر به مرگ صخره‌نورد دیگر می‌شود.[11] دیویدسون با حذف موارد علیت خودسر از روایت خود، به این موضوع می‌پردازد، زیرا آنها نمونه‌هایی از رفتار عمدی به معنای دقیق کلمه نیستند. بنابراین رفتار بدنی تنها در صورتی یک عمل محسوب می‌شود که ناشی از نیت به شیوه‌ای صحیح باشد.

 

 

یک ایراد مهم به نظریه کنش‌های دیویدسون این است که نقش عامل را در تولید کنش در نظر نمی‌گیرد. این نقش می‌تواند شامل تأمل در مورد آنچه باید انجام شود، انتخاب یک جایگزین و سپس انجام آن باشد.[6] ایراد دیگر این است که به نظر می‌رسد نیت صرف برای ایجاد کنش‌ها کافی نیست، بلکه عناصر اضافی دیگری، یعنی اراده یا تلاش، ضروری هستند. به عنوان مثال، همانطور که جان سرل[16] اشاره کرده است، به نظر می‌رسد بین قصد انجام کاری و انجام واقعی آن، شکاف علّی وجود دارد که برای غلبه بر آن به یک کنش ارادی نیاز است.[6]

 

اراده‌گرایی[17]

اراده‌گرایان قصد دارند با گنجاندن مفهوم اراده یا تلاش در نظریه اعمال خود، بر این کاستی‌های روایت دیویدسون غلبه کنند.[6] اراده‌ها و تلاش‌ها، مانند نیت‌ها، اشکالی از تأیید چیزی هستند. آن‌ها را می‌توان از نیت‌ها متمایز کرد زیرا آن‌ها معطوف به اجرای یک مسیر کنش در اینجا و اکنون هستند، برخلاف نیت‌ها که شامل برنامه‌های آینده‌نگر برای انجام کاری در آینده هستند.[6] برخی از نویسندگان همچنین اراده‌ها را به عنوان اعمال اراده، از تلاش‌ها، به عنوان فراخوانی وسایل در توان فرد، متمایز می‌کنند.[6][12] اما استدلال شده است که می‌توان آن‌ها را به عنوان یک مفهوم واحد در نظر گرفت زیرا هیچ تفاوت مهمی بین این دو برای نظریه عمل وجود ندارد زیرا آن‌ها نقش توضیحی یکسانی را ایفا می‌کنند.[13] این نقش شامل هر دو سطح تجربی[4]، شامل تلاش برای چیزی به جای صرفاً قصد انجام آن در آینده، و سطح متافیزیکی، به شکل علیت ذهنی است که شکاف بین نیت ذهنی و حرکت بدنی را پر می‌کند.[14][6]

نظریه اراده‌گرایی به عنوان یک نظریه با سه تز اصلی مشخص می‌شود:

(1) اینکه هر کنش بدنی با یک تلاش همراه است،

(2) اینکه تلاش‌ها می‌توانند بدون ایجاد حرکات بدنی رخ دهند و

(3) اینکه در صورت تلاش موفقیت‌آمیز، تلاش علت حرکت بدنی است.[6][4]

ایده اصلی مفهوم تلاش در تز دوم یافت می‌شود. این شامل این ادعا است که برخی از تلاش‌های ما منجر به اعمال موفقیت‌آمیز می‌شوند در حالی که برخی دیگر بدون نتیجه دادن به یک کنش رخ می‌دهند.[15] اما حتی در یک مورد ناموفق نیز چیزی وجود دارد: این با اصلاً تلاش نکردن متفاوت است.[6] به عنوان مثال، یک فرد فلج، پس از دریافت یک درمان جدید، ممکن است با تلاش برای حرکت دادن پاهایش آزمایش کند که آیا درمان موفقیت‌آمیز بوده است یا خیر. اما تلاش و عدم موفقیت در حرکت دادن پاها با قصد انجام آن در آینده یا صرفاً آرزوی انجام آن متفاوت است: فقط در مورد اول بیمار می‌فهمد که درمان ناموفق بوده است.[6] به یک معنا تلاش‌ها یا انجام می‌شوند یا نمی‌شوند، اما نمی‌توانند شکست بخورند، برخلاف اعمالی که موفقیت آنها نامشخص است.[15][3] این طرز فکر برخی از فیلسوفان را به این سمت سوق داده است که خودِ تلاش کردن یک کنش است: نوع خاصی از کنش به نام کنش اساسی.[1] اما این ادعا مشکل‌ساز است زیرا خطر منجر شدن به یک تسلسل باطل را به همراه دارد: اگر چیزی به دلیل اینکه ناشی از یک اراده است، یک کنش محسوب می‌شود، باید یک اراده دیگر را مطرح کنیم که به موجب آن اولین تلاش را می‌توان یک کنش در نظر گرفت.[3][16]

یک انتقاد مؤثر از توضیحات ارادی اعمال، مربوط به گیلبرت رایل[18] است که استدلال کرد که اراده‌ها یا فعال هستند، که در این صورت تسلسل مذکور اجتناب‌ناپذیر است، یا نیستند، که در این صورت نیازی به فرض آنها به عنوان یک «شبح در ماشین[19]» بی‌اثر از نظر توضیحی نیست.[4] اما گفته شده است که این یک دوراهی کاذب است: اینکه اراده‌ها می‌توانند بدون اینکه منجر به تسلسل باطل شوند، نقش توضیحی ایفا کنند. به عنوان مثال، جان استوارت میل[20] با این ادعا که اعمال از دو بخش تشکیل شده‌اند، از این مسئله اجتناب می‌کند: یک اراده و حرکت بدنی مربوط به آن.[4]

همچنین می‌توان از اراده‌ها برای توضیح چگونگی آگاهی عامل از کنش خود استفاده کرد. این دانش در مورد آنچه فرد انجام می‌دهد یا سعی در انجام آن دارد، مستقیماً از طریق درون‌نگری در دسترس است: عامل برای رسیدن به این دانش، برخلاف یک ناظر خارجی، نیازی به مشاهده رفتار خود از طریق ادراک حسی ندارد.[1][4] تجربه اختیار که در اراده‌ها دخیل است را می‌توان از تجربه آزادی متمایز کرد، که شامل جنبه اضافی داشتن مسیرهای جایگزین مختلف برای انتخاب است.[4] اما اراده حتی اگر هیچ جایگزین دیگری وجود نداشته باشد، ممکن است.[4]

اراده‌گرایان معمولاً معتقدند که بین اراده‌ها و حرکات بدنی رابطه علی وجود دارد.[6] منتقدان خاطرنشان کرده‌اند که این موضع ما را تهدید می‌کند که از بدن‌هایمان بیگانه شویم، زیرا تمایز دقیقی بین اختیار ما و بدن ما ایجاد می‌کند، که این نحوه‌ای نیست که چیزها برای ما به نظر می‌رسند.[6][17] یک راه برای جلوگیری از این ایراد این است که بگوییم اراده‌ها حرکات بدنی را تشکیل می‌دهند، یعنی جنبه‌ای از آنها هستند، نه اینکه باعث آنها شوند.[17] پاسخ دیگری که می‌تواند این ایراد را تعدیل کند، این است که بگوییم اراده‌ها نه تنها محرک‌های اولیه حرکات بدنی هستند، بلکه فعالیت‌های مداومی هستند که حرکات بدنی را در حین وقوع هدایت می‌کنند.[6][18]

 

عدم علیت

نظریه‌های غیرعلّی[21] یا ضدعلّی[22] انکار می‌کنند که نیت‌ها یا حالت‌های مشابه باعث اعمال می‌شوند.[19][20][21] بنابراین، آنها با نظریه‌های علی‌گرایانه‌ای مانند روایت دیویدسون یا اشکال استاندارد اراده‌گرایی مخالفند. آنها معمولاً موافقند که نیت‌ها برای اعمال ضروری هستند.[22] این امر دشواری تبیین رابطه بین نیت‌ها و اعمال را به شیوه‌ای غیرعلّی به همراه دارد.[19] برخی پیشنهادها در این مورد ارائه شده است، اما این هنوز یک مشکل باز است زیرا هیچ یک از آنها حمایت قابل توجهی را به دست نیاورده‌اند. به عنوان مثال، رویکرد غایت‌شناختی معتقد است که این رابطه را نباید بر اساس علیت مؤثر، بلکه بر اساس «علیت» نهایی درک کرد.[23] یکی از مسائل این رویکرد این است که دو شکل علیت لزوماً ناسازگار نیستند. تعداد کمی از نظریه‌پردازان غایت‌شناختی بودن اعمال را به معنای هدف‌محور بودن انکار می‌کنند. اما بازنمایی یک هدف در ذهن عامل ممکن است همزمان به عنوان یک علت مؤثر عمل کند.[19] به دلیل این مسائل، بیشتر استدلال‌های غیرعلّی‌گرایی منفی هستند: آن‌ها ایراداتی را مطرح می‌کنند که نشان می‌دهند چرا نظریه‌های علی‌گرایانه غیرقابل اجرا هستند.[19][24] از جمله موارد مهم، استدلال‌های علیت خودسر است: اینکه رفتار تنها در صورتی یک کنش محسوب می‌شود که به شیوه‌ای درست و نه به هر طریقی، ناشی از یک قصد باشد. این نقد بر مسائلی تمرکز دارد که علی‌گرایان در تدوین صریح چگونگی تمایز بین علیت مناسب و خودسر با آن مواجه بوده‌اند.[25]

یک چالش مهم برای غیرعلّی‌گرایی مربوط به دیویدسون است.[22][25] همانطور که او اشاره می‌کند، ما معمولاً دلایل مختلفی برای انجام یک کنش داریم. اما وقتی آن را انجام می‌دهیم، اغلب آن را به یک دلیل انجام می‌دهیم نه به دلیل دیگر.[25][24] به عنوان مثال، یکی از دلایل عبدل برای مراجعه به درمان سرطان این است که او سرطان پروستات دارد، دلیل دیگر این است که روزنامه مورد علاقه‌اش را در اتاق انتظار دارند. عبدل از هر دوی این دلایل آگاه است، اما این کنش را فقط به دلیل دلیل اول انجام می‌دهد. نظریه‌های علی‌گرایانه می‌توانند این واقعیت را از طریق رابطه علی توضیح دهند: دلیل اول اما نه دلیل دوم باعث عمل می‌شود. چالش پیش روی نظریه‌های غیرعلّی، ارائه توضیحی قانع‌کننده و غیرعلّی از این واقعیت است.[25][24]

 

تفرد[23]

مسئله تشخص به این سوال مربوط می‌شود که آیا دو کنش یکسان هستند یا اینکه چگونه اعمال باید شمرده شوند. به عنوان مثال، در 14 آوریل 1865، جان ویلکس بوث[24] هر دو ماشه اسلحه خود را کشید، شلیک کرد و آبراهام لینکلن[25] را کشت. بر اساس یک نظریه دقیق تشخص، کشیدن، شلیک کردن و کشتن سه کنش متمایز هستند.[3] در افراطی‌ترین شکل خود، برای هر نوع عمل یک عمل متمایز وجود دارد.[4] بنابراین، به عنوان مثال، از آنجایی که "آواز خواندن" و "آواز خواندن با صدای بلند" دو نوع کنش متفاوت هستند، کسی که با صدای بلند آواز می‌خواند حداقل این دو عمل متمایز را انجام می‌دهد.[3] این نوع دیدگاه این نتیجه غیرشهودی را دارد که حتی ساده‌ترین اعمال عاملیت منجر به تعداد زیادی عمل می‌شود. از سوی دیگر، نظریه‌های فردیت‌یابیِ دانه‌درشتِ اعمال، معتقدند که رویدادهایی که یکدیگر را تشکیل می‌دهند یا باعث یکدیگر می‌شوند، باید به عنوان یک کنش واحد در نظر گرفته شوند.[3][2] بر اساس این دیدگاه، عمل کشیدن ماشه با عمل شلیک اسلحه و عمل کشتن لینکلن یکسان است. بنابراین، بوث در انجام همه این کارها، فقط یک کنش انجام داده است. یک شهود به نفع این دیدگاه این است که ما اغلب یک کار را با انجام کار دیگری انجام می‌دهیم:[2] ما با کشیدن ماشه اسلحه را شلیک می‌کنیم یا با زدن کلید، چراغ را روشن می‌کنیم. یک استدلال علیه این دیدگاه این است که رویدادهای مختلف ممکن است در زمان‌های مختلف اتفاق بیفتند.[4] به عنوان مثال، لینکلن روز بعد، یعنی زمان قابل توجهی پس از تیراندازی، بر اثر جراحات وارده درگذشت. این موضوع این سوال را مطرح می‌کند که چگونه می‌توان توضیح داد که دو رویدادی که در زمان‌های مختلف اتفاق می‌افتند، یکسان هستند.[4]

 

انواع[26]

اساسی و غیراساسی[27]

یک تمایز مهم بین اعمال، بین اعمال اساسی و غیراساسی است. این تمایز ارتباط نزدیکی با مسئله‌ی تشخص دارد، زیرا به مفهوم انجام یک کار توسط یا به موجب انجام کار دیگری نیز بستگی دارد، مانند روشن کردن چراغ با زدن کلید.[26][27][28] در این مثال، زدن کلید اساسی‌تر از روشن کردن چراغ است. اما روشن کردن چراغ می‌تواند خود کنش دیگری را تشکیل دهد، مانند کنش هشدار دادن به سارق. معمولاً اعتقاد بر این است که زنجیره یا سلسله مراتب اعمالی که به این شکل تشکیل شده‌اند، یک سطح اساسی دارند که در آن متوقف می‌شوند.[26][4] کنش در این سطح اساسی، عمل اساسی نامیده می‌شود: با انجام کار دیگری انجام نمی‌شود.[3] به همین دلیل، اعمال اساسی ساده هستند در حالی که اعمال غیر اساسی پیچیده هستند.[26]

اغلب فرض می‌شود که حرکات بدنی، مانند فشردن انگشت روی ماشه، اعمال پایه هستند، در حالی که پیامدهای این حرکات، مانند شلیک اسلحه، اعمال غیر پایه هستند.[3] اما به نظر می‌رسد که حرکات بدنی خود توسط رویدادهای دیگری (انقباضات عضلانی)[4] تشکیل می‌شوند که خود آنها نیز توسط رویدادهای دیگری (فرآیندهای شیمیایی) تشکیل می‌شوند. با این حال، به نظر می‌رسد که این رویدادهای اساسی‌تر، کنش نیستند زیرا تحت کنترل ارادی مستقیم ما نیستند.[1][4] یک راه برای حل این پیچیدگی‌ها این است که بگوییم اعمال پایه با ساده‌ترین دستوراتی که می‌توانیم دنبال کنیم، مطابقت دارند.[26] این موضع، اکثر اشکال انقباضات عضلانی و فرآیندهای شیمیایی را از فهرست اعمال پایه حذف می‌کند، زیرا ما معمولاً نمی‌توانیم دستورات مربوطه را مستقیماً دنبال کنیم. طبق این دیدگاه، آنچه به عنوان یک کنش پایه محسوب می‌شود، به مهارت‌های عامل بستگی دارد.[26] بنابراین، انقباض یک عضله معین، یک کنش پایه برای عاملی است که یاد گرفته است این کار را انجام دهد. برای اینکه چیزی یک کنش پایه باشد، فقط آنچه عامل می‌تواند انجام دهد مهم نیست، بلکه آنچه عامل واقعاً انجام می‌دهد نیز مهم است. بنابراین، بالا بردن دست راست تنها در صورتی می‌تواند به عنوان یک کنش اساسی محسوب شود که مستقیماً از طریق دست راست انجام شود. اگر فاعل از دست چپ خود برای بلند کردن دست راست استفاده کند، بالا بردن دست راست دیگر یک کنش اساسی نیست.[1][4]

یک دیدگاه متضاد، اعمال اساسی را نه با حرکات بدنی، بلکه با اراده‌های ذهنی شناسایی می‌کند.[1] یکی از انگیزه‌های این موضع این است که اراده‌ها مستقیم‌ترین عنصر در زنجیره‌ی عاملیت هستند: آنها نمی‌توانند شکست بخورند، برخلاف اعمال بدنی که موفقیت آنها در ابتدا نامشخص است.[3] یک استدلال علیه این موضع این است که اگر با این فرض همراه شود که برای اینکه اراده‌ی اول یک کنش را تشکیل دهد، به یک اراده‌ی قبلی نیاز است، ممکن است به یک تسلسل باطل منجر شود.[16] به همین دلیل است که اراده‌گرایان اغلب معتقدند که اراده‌ها باعث اعمال می‌شوند یا بخش‌هایی از اعمال هستند، اما خود اعمال کامل نیستند.

 

فیزیکی و ذهنی

فیلسوفان مفهوم اعمال را بیشتر در رابطه با اعمال فیزیکی بررسی کرده‌اند، که معمولاً بر اساس حرکات بدنی درک می‌شوند.[9][16] در بین فیلسوفان غیرمعمول نیست که حرکات بدنی را تنها شکل کنش بدانند.[6] از سوی دیگر، برخی از اراده‌گرایان ادعا می‌کنند که همه اعمال ذهنی هستند زیرا از اراده تشکیل شده‌اند. اما این موضع، همانطور که در بخش مربوطه در بالا توضیح داده شد، مشکلات مختلفی را در بر دارد. با این حال، یک مسیر میانه بین این دو موضع افراطی وجود دارد که وجود هر دو کنش فیزیکی و ذهنی را ممکن می‌سازد.[16] رویدادهای ذهنی مختلفی به عنوان کاندیداهایی برای کنش‌های غیرفیزیکی، مانند تصور، قضاوت یا یادآوری، پیشنهاد شده‌اند.[16]

یک روایت تأثیرگذار از کنش ذهنی از گالن استراسون[28] آمده است که معتقد است اعمال ذهنی شامل «تحریک تحویل محتوا به حوزه آگاهی فرد» است.[16][29] طبق این دیدگاه، رویدادهای تصور، قضاوت یا یادآوری به معنای دقیق کلمه اعمال ذهنی نیستند، اما می‌توانند محصول اعمال ذهنی باشند.[16] اعمال ذهنی، به معنای دقیق، مقدماتی یا کاتالیزوری هستند: آنها شامل آماده‌سازی ذهن برای ظهور این محتواها هستند.[29] آنها شرایط مساعد را ایجاد می‌کنند اما نمی‌توانند تضمین کنند که محتوای مورد نظر ظاهر شود.[16] استراوسون از تشبیه پریدن از روی دیوار استفاده می‌کند که در آن خود پریدن (متناظر با شروع) یک کنش در نظر گرفته می‌شود، اما افتادن (متناظر با سرگرم شدن به یک محتوا) دیگر یک کنش نیست زیرا خارج از کنترل عامل است.[16][29] کندیس ال. آپتون[29] و مایکل برنت[30] اعتراض می‌کنند که این روایت از اعمال ذهنی کامل نیست.[16] آنها با الگو قرار دادن فعالیت‌های ذهنی که در طول مدیتیشن اتفاق می‌افتند، استدلال می‌کنند که روایت استراوسون اشکال مختلف اعمال ذهنی، مانند حفظ توجه به یک شیء یا حذف یک محتوا از آگاهی را کنار می‌گذارد.[16]

 

یکی از دلایل تردید در وجود اعمال ذهنی این است که رویدادهای ذهنی اغلب به نظر می‌رسد پاسخ‌های غیرارادی به محرک‌های داخلی یا خارجی هستند و بنابراین تحت کنترل ما نیستند.[16] ایراد دیگر به وجود اعمال ذهنی این است که به نظر می‌رسد روایت استاندارد اعمال بر اساس نیت‌ها برای اعمال ذهنی ناموفق است. مسئله اینجاست که قصد فکر کردن در مورد چیزی از قبل باید شامل محتوای فکر باشد. بنابراین دیگر نیازی به فکر نیست زیرا قصد از قبل محتوا را "فکر" می‌کند. این امر منجر به یک تسلسل باطل می‌شود، زیرا برای توصیف نیت اول به عنوان یک عمل، نیت دیگری لازم است.[16] ایرادی نه تنها به اعمال ذهنی، بلکه به تمایز بین اعمال فیزیکی و ذهنی نیز از دشواری یافتن معیارهای دقیق برای تمایز این دو ناشی می‌شود.[30]

 

مفاهیم مرتبط

اندیشه و تصمیم[31]

اندیشه‌ها و تصمیمات برای اعمال مرتبط هستند، زیرا اغلب قبل از کنش رخ می‌دهند. اغلب پیش می‌آید که چندین مسیر کنش برای عامل باز است.[3] در چنین مواردی، اندیشیدن با سنجش دلایل موافق و مخالف، عملکرد ارزیابی گزینه‌های مختلف را انجام می‌دهد. در این صورت، تصمیم‌گیری فرآیند انتخاب یکی از این گزینه‌ها و ایجاد قصد برای انجام آن است که منجر به انجام یک کنش می‌شود.[3][31]

 

توضیح و عقلانیت

توضیحات را می‌توان به عنوان پاسخ به سوالات چرایی[32] توصیف کرد.[32][33] توضیحات اعمال مربوط به این است که چرا عامل کنش را انجام داده است. ساده‌ترین پاسخ به این سوال، میل عامل را ذکر می‌کند. به عنوان مثال، جان به سمت یخچال رفت زیرا میل به بستنی داشت. باورهای عامل یکی دیگر از ویژگی‌های مرتبط برای توضیح عمل است.[3] بنابراین میل به داشتن بستنی توضیح نمی‌دهد که جان به سمت یخچال رفته است، مگر اینکه با باور جان مبنی بر وجود بستنی در یخچال همراه شود. میل به همراه باور اغلب به عنوان دلیل کنش شناخته می‌شود.[3][4] نظریه‌های علی‌گرایانه کنش معمولاً معتقدند که این دلیل، کنش را توضیح می‌دهد زیرا باعث کنش می‌شود.[3][6]

رفتاری که دلیل ندارد، کنش نیست زیرا عمدی نیست. هر عملی دلیل دارد اما هر عملی دلیل خوبی ندارد. فقط اعمالی که دلایل خوبی دارند، منطقی در نظر گرفته می‌شوند.[34] به عنوان مثال، کنش جان برای رفتن به یخچال غیرمنطقی تلقی می‌شود اگر دلیل او برای این کار بد باشد، مثلاً به این دلیل که باور او مبنی بر وجود بستنی در یخچال صرفاً مبتنی بر تفکر آرزومندانه است.[35]

 

مسئولیت

مسئله مسئولیت ارتباط نزدیکی با فلسفه اعمال دارد زیرا ما معمولاً افراد را مسئول آنچه انجام می‌دهند می‌دانیم. اما از یک نظر، مسئله مسئولیت گسترده‌تر است زیرا ما می‌توانیم نه تنها برای انجام کاری، بلکه برای عدم انجام کاری، به اصطلاح غفلت، مسئول باشیم.[3][2][4] به عنوان مثال، یک عابر پیاده که شاهد یک تصادف رانندگی وحشتناک است، ممکن است از نظر اخلاقی مسئول تماس با آمبولانس و در صورت امکان، ارائه کمک مستقیم باشد. علاوه بر کاری که عامل انجام داده است، اینکه عامل می‌توانسته در غیر این صورت چه کاری انجام دهد نیز مهم است، یعنی اینکه عامل چه قدرت‌ها و ظرفیت‌هایی داشته است.[36] نیات عامل نیز برای مسئولیت مهم است، اما ما می‌توانیم مسئول چیزهایی باشیم که قصد آنها را نداشته‌ایم. به عنوان مثال، یک فرد سیگاری ممکن است تأثیر منفی بر سلامت اطرافیان خود داشته باشد. این یک عارضه جانبی سیگار کشیدن اوست که بخشی از قصد او نیست. فرد سیگاری ممکن است همچنان مسئول این آسیب باشد، یا به این دلیل که از این عارضه جانبی آگاه بوده و تصمیم به نادیده گرفتن آن گرفته است یا به این دلیل که باید از آن آگاه می‌بود، به اصطلاح سهل‌انگاری.[37]

 

ادراک

در نظریه کنش‌گرایی، ادراک ماهیتی حسی-حرکتی دارد. یعنی ما اعمالی را به عنوان بخش اساسی ادراک جهان انجام می‌دهیم. آلوا نوئه[33] می‌گوید: «ما چشمان، سر و بدن خود را برای درک آنچه در اطرافمان است حرکت می‌دهیم... [ما]: گردن خود را دراز می‌کنیم، نگاه می‌کنیم، چشم‌هایمان را تنگ می‌کنیم، عینک خود را دراز می‌کنیم یا برای بهتر دیدن نزدیک می‌شویم...»... «ادراک نوعی فعالیت از سوی کل حیوان است... نمی‌توان آن را صرفاً بر اساس فرآیندهای منفعل و درونی نشان داد...» [38]

 

مسئله علیت ذهنی

برخی از فیلسوفان (به عنوان مثال دونالد دیویدسون[34] [39]) استدلال کرده‌اند که حالات ذهنی که عامل به عنوان توجیه کننده کنش خود به آنها استناد می‌کند، حالات فیزیکی هستند که باعث کنش می‌شوند. مسائلی برای این دیدگاه مطرح شده است زیرا به نظر می‌رسد حالات ذهنی به علل فیزیکی صرف تقلیل می‌یابند. به نظر نمی‌رسد ویژگی‌های ذهنی آنها هیچ کاری انجام دهند. با این حال، اگر دلایلی که یک عامل به عنوان توجیه کننده کنش خود ذکر می‌کند، علت کنش نباشند، باید کنش را به روش دیگری توضیح دهند یا از نظر علی ناتوان باشند. کسانی که معتقدند ویژگی‌های ذهنی تقلیل‌گرایانِ مبتنی بر هویتِ مصداقی، به عنوان تقلیل‌گرایانِ مبتنی بر هویتِ مصداقی شناخته می‌شوند.[40] برخی با این نتیجه‌گیری که این تقلیل به معنای ناتوانیِ علّیِ توضیحات ذهنی است، در عین حال که همچنان معتقدند که تقلیل امکان‌پذیر است، مخالف بوده‌اند.[41] به عنوان مثال، درتسک دیدگاه دلایل را به عنوان عللِ ساختاردهنده مطرح کرده است.[41] این دیدگاه معتقد است که رابطه، ویژگی‌های عمدی که در فرآیند توجیه اعمال فرد ایجاد می‌شوند، از نظر علّی قوی هستند، به این معنی که این فرآیند نمونه‌ای از عمل است.[41] درتسک با در نظر گرفتن اینکه اعمال از نظر علّی قوی هستند، ادعا می‌کند که فرآیند توجیه اعمال فرد لزوماً بخشی از سیستم علّی است.[41] برخی دیگر به این باور که حالات ذهنی می‌توانند باعث کنش فیزیکی شوند، بدون اینکه ادعا کنند که ویژگی‌های ذهنی را می‌توان به ویژگی‌های فیزیکی تقلیل داد، اعتراض کرده‌اند.[42] چنین افرادی معتقدند که حالات ذهنی پدیده‌های شبه‌پدیداری هستند، به این معنی که هیچ تأثیری بر حالات فیزیکی ندارند، اما با این وجود موجودیت‌های متمایزی هستند.[43]

 

منابع

[1] Wilson, George; Shpall, Samuel; Piñeros Glasscock, Juan S. (2016). "Action". The Stanford Encyclopedia of Philosophy. Metaphysics Research Lab, Stanford University.

[2] Honderich, Ted (2005). "Action". The Oxford Companion to Philosophy. Oxford University Press.

[3] Audi, Robert (1999). "action theory". The Cambridge Dictionary of Philosophy. Cambridge University Press.

[4] Craig, Edward (1996). "Action". Routledge Encyclopedia of Philosophy. Routledge.

[5] "Action theory". Encyclopedia Britannica. Retrieved 1 March 2021.

[6] Stuchlik, Joshua (2013). "From Volitionalism to the Dual Aspect Theory of Action". Philosophia. 41 (3): 867–886. doi:10.1007/s11406-013-9414-9. S2CID 144779235.

[7] Malpas, Jeff (2019). "Donald Davidson: 2.1 Reasons as Causes". The Stanford Encyclopedia of Philosophy. Metaphysics Research Lab, Stanford University. Retrieved 1 March 2021.

[8] Railton, Peter (2006). "Humean Theory of Practical Rationality". The Oxford Handbook of Ethical Theory. Oxford University Press. pp. 265–81.

[9] Latham, Noa (2016). "Meditation and Self-Control". Philosophical Studies. 173 (7): 1779–1798. doi:10.1007/s11098-015-0578-y. S2CID 170959501.

[10] Anscombe, Gertrude (2000). Intention. Harvard University Press. pp. 37–45. ISBN 0674003993.

[11] Enç, Berent (2004). "Causal Theories of Intentional Behavior and Wayward Causal Chains". Behavior and Philosophy. 32 (1): 149–166.

[12] Honderich, Ted (2005). "Volution". The Oxford Companion to Philosophy. Oxford University Press.

[13] Adams, Frederick; Mele, Alfred R. (1992). "The Intention/Volition Debate". Canadian Journal of Philosophy. 22 (3): 323–337. doi:10.1080/00455091.1992.10717283. S2CID 142465441.

[14] Honderich, Ted (2005). "Trying". The Oxford Companion to Philosophy. Oxford University Press.

[15] Kühler, Michael; Rüther, Markus (27 October 2016). "7. Handlungsversuche". Handbuch Handlungstheorie: Grundlagen, Kontexte, Perspektiven (in German). J.B. Metzler. ISBN 978-3-476-02492-3.

[16] Brent, Michael; Upton, Candace (2019). "Meditation and the Scope of Mental Action". Philosophical Psychology. 32 (1): 52–71. doi:10.1080/09515089.2018.1514491. S2CID 149891767.

[17] Haddock, Adrian (June 2005). "At one with our actions, but at two with our bodies". Philosophical Explorations. 8 (2): 157–172. doi:10.1080/13869790500095939. ISSN 1386-9795. S2CID 142740785.

[18] Ginet, Carl (1990). On Action. Cambridge University Press.

[19] Wilson, George; Shpall, Samuel (2016). "Action: 3. The Explanation of Action". The Stanford Encyclopedia of Philosophy. Metaphysics Research Lab, Stanford University.

[20] Hu, Jiajun (2018). "1. Introduction". Actions Are Not Events: An Ontological Objection to the Causal Theory of Action.

[21] Goetz, Stewart C. (1988). "A Noncausal Theory of Agency". Philosophy and Phenomenological Research. 49 (2): 303–316. doi:10.2307/2107978. JSTOR 2107978.

[22] Schlosser, Markus (2019). "Agency". The Stanford Encyclopedia of Philosophy. Metaphysics Research Lab, Stanford University. Retrieved 14 May 2021.

[23] Hu, Jiajun (2018). "6. Conclusion". Actions Are Not Events: An Ontological Objection to the Causal Theory of Action.

[24] Queloz, Matthieu (2018). "Davidsonian Causalism and Wittgensteinian Anti-Causalism: A Rapprochement". Ergo: An Open Access Journal of Philosophy. 5 (20201214): 153–72. doi:10.3998/ergo.12405314.0005.006.

[25] Hu, Jiajun (2018). "5. A Davidsonian Challenge". Actions Are Not Events: An Ontological Objection to the Causal Theory of Action.

[26] Kühler, Michael; Rüther, Markus (27 October 2016). "6. Basishandlungen". Handbuch Handlungstheorie: Grundlagen, Kontexte, Perspektiven (in German). J.B. Metzler. ISBN 978-3-476-02492-3.

[27] Honderich, Ted (2005). "Basic action". The Oxford Companion to Philosophy. Oxford University Press.

[28] "Basic action". Encyclopedia Britannica. Retrieved 1 March 2021.

[29] Strawson, Galen (2003). "Mental Ballistics or the Involuntariness of Spontaniety". Proceedings of the Aristotelian Society. 103 (3): 227–257. doi:10.1111/j.0066-7372.2003.00071.x.

[30] Levy, Yair (2019). "What is 'Mental Action'?". Philosophical Psychology. 32 (6): 971–993. doi:10.1080/09515089.2019.1632427. S2CID 198595347.

[31] Szaniawski, Klemens (1 August 1980). "Philosophy of decision making". Acta Psychologica. 45 (1): 327–341. doi:10.1016/0001-6918(80)90041-4. ISSN 0001-6918.

[32] Mayes, G. Randolph. "Theories of Explanation: 4. Contemporary Developments in the Theory of Explanation". Internet Encyclopedia of Philosophy. Retrieved 1 March 2021.

[33] Skow, Bradford (2016). "2. From Explanations to Why-Questions". Reasons Why. Oxford University Press UK.

[34] Alvarez, Maria (1 August 2018). "Reasons for action, acting for reasons, and rationality". Synthese. 195 (8): 3293–3310. doi:10.1007/s11229-015-1005-9. ISSN 1573-0964.

[35] Sturdee, P. G. (1995). "Irrationality and the Dynamic Unconscious: The Case for Wishful Thinking". Philosophy, Psychiatry, and Psychology. 2 (2): 163–174.

[36] Talbert, Matthew (2019). "Moral Responsibility". The Stanford Encyclopedia of Philosophy. Metaphysics Research Lab, Stanford University. Retrieved 1 March 2021.

[37] King, Matt (2009). "The Problem with Negligence". Social Theory and Practice. 35 (4): 577–595. doi:10.5840/soctheorpract200935433.

[38] Alva Noë Action in Perception: (2004), MIT Press(pp1/2 and 111)

[39] "Davidson, D. Essays on Actions and Events, 2nd ed. Oxford: Oxford University Press. 2001a.

[40] van Riel, Raphael; Van Gulick, Robert (2019), "Scientific Reduction", in Zalta, Edward N. (ed.), The Stanford Encyclopedia of Philosophy (Spring 2019 ed.), Metaphysics Research Lab, Stanford University, retrieved 2020-03-10

[41] Robb, David; Heil, John (2019), "Mental Causation", in Zalta, Edward N. (ed.), The Stanford Encyclopedia of Philosophy (Summer 2019 ed.), Metaphysics Research Lab, Stanford University, retrieved 2020-03-10

[42] Epiphenomenalism. Metaphysics Research Lab, Stanford University. 2019

[43] Huxley, T. H., 1874, "On the Hypothesis that Animals are Automata, and its History", The Fortnightly Review 16 (New Series): 555–580. Reprinted in Method and Results: Essays by Thomas H. Huxley, New York: D. Appleton and Company, 1898.



[1] Ludwig von Mises

[2] Human Action

[3] Social action

[4] Agent

[5] Purpose

[6] Intention

[7] Involuntary reflexes

[8] Ludwig Wittgenstein

[9] The relation between the intention and the behavior is causalism

[10] Donald Davidson

[11] Non-causalist theories

[12] Non-basic actions

[13] Responsibility

[14] Anscombe

[15] Wayward causal chain

[16] John Searle

[17] Volitionalism

[18] Gilbert Ryle

[19] Ghost in the Machine

[20] John Stuart Mill

[21] Non-causalist

[22] Anti-causalist theories

[23] Individuation

[24] John Wilkes Booth

[25] Abraham Lincoln

[26] Types

[27] Basic and non-basic

[28] Galen Strawson

[29] Candace L. Upton

[30] Michael Brent

[31] Deliberation and decision

[32] why-questions

[33] Alva Noë

[34] Donald Davidson

[35] Epiphenomenalism

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد